معلم از دیدگاه شهید مطهری
معلم از دیدگاه شهید مطهری
از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم یک پدر بخشنده آب و گل است یک پدر روشنگر جان و دل است لیک اگر بپرسی کدامین برترین آنکه دین آموزد و علم و یقین تعبیر زیبای استاد شهریار بود در مورد مقام معلم .
معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.
یادم می آید کلاس اوّل راهنمایی بودم که دست خط خوبی نداشتم و به خاطر دست خط خودم همیشه خجالت می کشیدم تا اینکه گذشت و رسید روزی که اتّفاق بزرگی به وقوع پیوست و آن لحظه ای بود که معلّمم در سر کلاس درس ، پیش همه دانش آموزان از دستخط من تعریف کرد و مرا مورد تشویق و تحسین خودش قرار داد . معلّمم با این کار غوغایی در درون من به وجود آورد و مرا متحوّل کرد طوری که عاشق دستخط خودم شدم و حتّی با علاقه و اشتیاق فراوان در کلاس خوشنویسی ثبت نام کردم از آن روز به بعد به طور نا خود آگاه به درس و مشق و کلاس و مدرسه توجه زیادی می کردم طوری که پیشرفت تحصیلی چشمگیری داشتم. اکنون که دقیقتر نگاه می کنم و با دیدگاه دیگری به این مسئله توجه می کنم، می بینم که با این کار معلم خواست به من خوب نوشتن را یاد بدهد . و این یک حادثه اتفاقی نبوده است بلکه این روش و دیدگاه روانشناسانه معلم بود که با روشی استادانه به من یاد داد که چگونه زیبا بنویسم .
معلمم به خاطر دستخط بدم مرا تنبیه یا سرزنش نکرد او به من نگفت که تو خوب نوشتن بلد نیستی و یا .... چرا ؟ ..... چون او روانشناس بود چون او دلسوز بود و از همه مهمتر او متعهد به خدمت گزاری بود . با این خصوصیات بارز و برجسته بود که او توانست این تغییرات شگرف را در شاگردش به وجود آورد . واین کار از عهده هیچ کس جز معلمی فداکار ، متعهد و روانشناس ساخته نیست .
معلمم به من یاد داد که راستگو باشم، که به بزرگترها احترام بگزارم .
من از او یاد گرفتم که چگونه بیندیشم ، چگونه با دیگران رفتار کنم و مهمتر از همه او به من یاد داد وقتی در مقابل جمع با شکوه و بزرگی چون شما معلمان عزیز می ایستم با احترام و مؤدبانه بایستم و بر مقام شامخ و رفیع شما ارج بگزارم .
من از معلم خوب گوش دادن را یاد گرفتم، چون او حرفها و سؤالات مرا با دقت زیاد گوش می داد و با حوصله و صبر زیاد به آنها جواب می داد و من صبر و حوصله از او یاد گرفتم . و در یافتم که خوب گوش کردن هنر بزرگی است . چنانچه نویسنده بزرگ امرسون می گوید که انسان های بزرگ و موفق بیشتر گوش می کنند و انسانهای کوچک و کوته بین بیشتر حرف می زنند .
معلمان به ما هنر سخنوری را می آموزند آنها به ما می گویند که آدمی با سخن گفتن ، شخصیت انسانی خود را به نمایش می گذارد ...
" تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. "
اگر کسی به هر دلیل ، چه به دلیل ترس ، چه به دلیل کم رویی و یا ابهام در تفکر نتواند مقصود واقعی خودش را بیان کند شخصیتش نا شناخته ، گنگ و پر از سوء تفاهم ارز یابی می شود .
و همه اینها را معلمان به ما یاد می دهند .
آنها به ما یاد می دهند که چگونه از کسانی که در حق ما خوبی و بزرگواری کرده اند قدر دانی و سپاس گزاری کنیم . چگونه در قبال خوبی که در حق ما شده ، عکس العمل نشان دهیم . و همین طور چگونه حتی جواب بدی را با خوبی دهیم ؟ .... و در محضر کدام استاد ، کدام بزرگ مرد می توان چنین مطالبی را یاد گرفت ؟
پس با این اوصاف معلمی شغل یا حرفه نیست ، معلمی تعهد و عشق است معلمی هنر توانمندی است که این هنر در تک تک شما معلمان دلسوز و بزرگ نهفته است .
پس معلمی نه تنها شغل نیست بلکه عرصه و میدان و جولانگاه تأثیر گذاشتن و یاد دادن است یاد دادن آنچه را که برای پیشرفت و بزرگ شدن یک شاگرد و دانش آموز لازم است معلمان با اعمال و رفتاری که انجام می دهند روی ما تأثیر می گذارند و این تأثیر باعث می شود که آن اعمال را از آنها یاد بگیریم .
معلمی واژه ای است مقدس که پیامبران ما برای عمل به مأموریت خود و ابلاغ وحی به مردم ، این منصب را دارا بوده اند .
و خداوند در اولین آیه خویش به پیامبر می فرماید :
" اقرا باسم ربک الذی خلق ........................ علّم الانسان عالم یعلم "
" بخوان بنام آفریدگار – پروردگارت بنام خدایی که تمام موجودات عالم را خلق نمود .......... و آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست "
از مفهوم آیه چنین بر می آید که خداوند در این آیه خود را معلم انسانها می داند و می فرماید خدا یاد داد به انسان آنچه را که نمی دانست . پس معلم اول خداوند تبارک و تعالی است . و این گونه قرآن کریم به مقام معلمی ارج نهاده است .
در مورد ارزش مقام معلم همین بس که می گویند اسکندر به معلم خویش بیش از پدر و مادرش احترام و تعظیم می کرد از او می پرسند که چرا این همه به معلم خویش احترام می گزاری ؟ در جواب می گوید برای اینکه پدرم مرا از آسمان به زمین آورد حال آنکه استاد و معلمم مرا از زمین به آسمان می برد یعنی معلم با علمی که به ما یاد می دهد و روشنایی که به ضمیر ما می بخشد ما را از زمین ( مادیات ) به ملکوت هدایت می کند .