اجلاسیه شهدای دانشجو معلم استان اصفهان
شهید دانشجو معلم حسن حقوقی
امام خمینی (ره) :ملتی که سالار شهیدان را پیشوا و ایثار و فداکاری را سلاح و شهادت را سبب جاودانگی خود می داند از چه می ترسد و با چه کسی جز خدا معامله می کند؟
نام : حسن حقوقی
نام پدر: نصرالله
تاریخ تولد:5/8/1339
تاریخ شهادت:11/08/1361
محل تولد: استان اصفهان ، شهر اصفهان
محل شهادت: عین خوش
کد ایثار : 6109767
عملیات شهادت:عملیات محرم
نام پردیس محل تحصیل: مرکز تربیت معلم باهنراصفهان
رشته تحصیلی: اموزش ابتدایی
وضعیت تاهل:مجرد
مسئولیت در جبهه: مرکز تربیت معلم باهنراصفهان
یگان اعزام کننده: سپاه منطقه ی اصفهان
آدرس مزار شهید: استان اصفهان،شهر اصفهان گلستان شهدا(۹۷۶۷_ارش)
گزیده ای از زندگینامه شهید:
شهید حسن حقوقی در پنجم آبان ماه سال ۱۳۳۹ در اصفهان خیابان ملک در یک خانواده فقیر چشم به جهان گشود. از همان اوایل کودکی در کلاس های درس قرآن که در خانه یکی از روحانیان محل تشکیل میشد ، شرکت میکرد . او دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد . سپس در دبیرستان صارمیه آنجا مشغول به تحصیل در رشته ی اقتصاد شد .
کلاس دوم دبیرستان بود که انقلاب شروع شد و همگام با درس خواندن در تظاهرات شرکت میکرد ، و یکی از چهره های فعال انقلاب بود . و مخفیانه به پخش اعلامیه و نوار ها پرداخت میکرد .
تا اینکه انقلاب پیروز شد ، این شهید والا مقام در سال ۱۳۵۹ داوطلبانه به کردستان اعزام شد و در سرکوب ضد انقلابیون نقش فعالانه داشت و در یکی از درگیری ها با عشایر کرد مصلح زخمی شد و به بیمارستان منتقل شد پس از بهبودی دوباره به کردستان بازگشت و به فعالیت مشغول شد .
در همین زمان پدر خود را از دست داد و مسئولیت نگهداری مادر و بردار کوچکش به عهده او گذاشته شد
بعد از بازگشت از کردستان در امتحانات تربیت معلم شرکت کرد و پس از قبولی در مرکز تربیت معلم شهید باهنر اصفهان مشغول درس خواندن شد .
در این هنگام جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد و او بر خود واجب دانست که به جبهه برود ، همیشه میگفت سرنوشت من در جبهه معلوم خواهد شد و عقیده داشت که حضورش در جبهه واجب تر از کلاس های تربیت معلم است
چندین بار در جبهه زخمی شد ، وقتی او را به بیمارستان می بردند بعد از بهبودی دوباره به میدان جنگ می رفت .
چندین بار به او پیشنهاد دادند تا صمت فرماندهی را انتخاب کند اما او می گفت کسانی هستند که لیاقت بیشتری دارند .آخرین باری که به جبهه اعزام شد ، روز عید غدیر بود که در تاریخ ۱۳۶۱/۰۸/۱۱ در عملیات محرم که به عنوان فرمانده گردان امام جواد بود در اثر خوردن خمپاره به بدنش به شهادت رسید که از بدن پاک و مطهر او تنها یک دست و دو پا باقی ماند.
در پایان زندگی نامه شهید والا مقام حسن حقوقی به چند خاطر کوتاه می پردازیم
در دوران کودکی اش وقتی به خانه ی همسایه ها می رفت چرمی به دست میگرفت و درختان را به اصطلاح خودش کتک میزد و گفت من معلم هستم و باید شمارا تربیت کنم .
در دوران نوجوانی زیاد علاقه ایی به بازی نداشت و بیشتر دوست داشت درس بخواند و اوقات کمی را برای تفریح بیرون میرفت .
شاگرد مغازه بود و در یک کارگاه مبل سازی کار میکرد .
او جوانی آرام اما اجتماعی بود که در بیشتر فعالیت ها شرکت میکرد و دوستان انقلابی زیادی داشت ، رابطه ی بسیار خوبی هم با افراد خانواده و اقوام داشت .
تنها از کسانی که تکبر می ورزیدند و مغرور بودند بدش می آمد و با آنها رابطه ای نداشت .
او همزمان با شروع جنگ در جوانی به جبهه رفت چون امام دستور داده بودند که دفاع از میهن بر همه واجب است لذا ایشان به جبهه رفتند و با دشمن سرسختانه جنگیدند تا اینکه به شهادت رسید. و بزرگترین آرزوی این شهید اول شغل معلمی و بعد رسیدن به مقام والای شهادت بود.
روحش شاد و راهش پر رهرو
وصیت نامه:
«بسمالله الرحمن الرحیم » «ولا یقولوا لمن یقتل فى سبیلالله امواتا بل احیاء و لکن لا تشعرون »
کسى را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده و جاوید است و لیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت.
درحالیکه چند ساعتى دیگر به آغاز عملیات باقى نمانده و با عجله تمام و بنابر وظیفه شرعى که بعهدهام هست اقدام به نوشتن وصیتنامه مىکنم شاید براى پنجمین بار باشد که این کادر را تکرار مىنمایم دفعات قبل دوستانى که با من بودند آنها نیز اقدام به چنین کارى مىکردند و بعد از عملیات بعضى از آنها راه سعادت را مىپیمودند و به حیات آخرت هجرت مىنمودند اکنون نیز این واقعه باردیگر در شرف تکرار است بسیارى دارند وصیتنامه مىنویسند و بعد از عملیات آنها یا بعضى از آنها به لقاء الله مىپیوندند . خدایا اگر متن لیاقت دارم جزء آنهائى باشم که براى آخرین بار وصیتنامه مىنویسم خدایا از تو مىخواهم که شهادت را با شناخت واقعى نصیبم گردانى و اگر مىدانى که هنوز عاشق تو نشدهام و تا خالصى دارم و لیاقت شهادت را هنوز پیدا نکردهام بگذار بمانم تا با رضاى کاملت از دنیا بروم خدایا اگر در انجام فرمان تو نافرمانى نمودم مرا ببخش ولى من براى رضاى تو به جبهه آمدم چون مىدیدم که اسلام به من و به جوانهایى مثل من احتیاج دارد خدایا اسلام را دیدم که دوباره در کشورم به رهبرى امام عزیز زنده گشته و وقتى دیدم دشمنان اسلام سر به مخالفت برداشته و به جنگ آمدهاند به جبهه آمدم تا نگذارم اسلام بار دیگر بمیرد و اما خطاب به مادر عزیزم مى گویم مادر افتخار کن که میدانم مىکنى که فرزندت و امانتى را که خداوند به تو داده بود در راه خودش به او برگرداندى به مادران دیگر مىگویم امانتهائى را که در پیش خود دارند به صاحب اصلیش برگردانند به فامیلم صبر و استقامت توصیه مىکنم به بعضى از دوستانم ایمان و تقوى را بعضى دیگر خلوص ، صفا ، مردانگى و هدف را و به بعضى محکم نمودن پشت جبهه را و به بعضى آمدن در جبهه و جنگیدن را در مجموع به همه آنها ادامه راهم را توصیه مىکنم در پایان این نکته را متذکر مىشوم که براى من تا مىتوانید نماز بخوانید و روزه بگیرید . و اگر احیانا و اگر احیانا کسى از من طلب پول دارد ادا نمایند.
از دور دست مادرم و فامیل و تمام دوستانم را مىبوسم و به آنها مىگویم که براى شما ما به افتخار است که من شهید شدم و این را بدانید اکنون که عازم عملیات هستم از هیچ شخصى ناراحت و ناراضى نیستم و امیدوارم همه نیز از من راضى باشند
آیه 154 سوره بقره