امام خمینی (ره) :ملتی که سالار شهیدان را پیشوا و ایثار و فداکاری را سلاح و شهادت را سبب جاودانگی خود می داند از چه می ترسد و با چه کسی جز خدا معامله می کند؟
شهید مصطفی امیدی بیدگلی
*مشخصات:
نام: مصطفی
نام خانوادگی: امیدی بیدگلی
نام پدر: حسن
: ۲۷/۰۶/۱۳۴۲ تاریخ تولد
تاریخ شهادت:01/05/1362
محل تولد:آران و بیدگل
محل شهادت: پیرانشهر
کد ایثار: 6202524
عملیات شهادت: عملیات والفجر 2
نام مرکز محل تحصیل: تهران
رشته تحصیلی:دینی و عربی
وضعیت تاهل:مجرد
مسولیت در جبهه:تخرب چی و هلی برد
یگان اعزام کننده: بسیج
نشانی مزار مطهر شهید: گلزار شهدای امامزاده هادی(ع) بیدگل
گزیده ای از زندگینامه شهید:
مصطفی در ۲۷ ام مهرماه 1342 متولد شد.مصطفی ضمن تحصیل همواره در کارهای منزل ﭘدر و مادرش را یاری میکرد و از آنجا که رنج های خانواده را به خوبی درک میکرد، بدون آنکه کسی او را مجبور کند در تعطیلات به قالیبافی مشغول میشد.او پس از اتمام دوره دبستان وارد مدرسه راهنمایی نظام وفا شد.در این مقطع از تحصیلات بود که در جلسات مذهبی دانش آموزان حضوری فعال داشت. ورودش به دبیرستان با تظاهرات علیه رژیم منحوس ﭘهاوی مقارن شد و همانند بسیاری از جوانان در راه اندازی تظاهرات نقش بسزایی داشت.
از خصوصیات اخلاقی او که زبانزد خاص و عام بود خلق و خوی پسندیده همراه با تبسم و سکوت او بود. به ندرت ناراحت می شد و فردی با گذشت بود. وقتی که امام فرمان داد جوانان در برداشت محصولات کشاورزی به کشاورزان کمک کنند مصطفی هم عازم شد و در هوا گرم و مشقت آور همراه دیگر دانش آموزان به کشاورزان کمک میکرد.علاقه زیادی به مطالعه کتب غیر درسی داشت و در کارهای فرهنگی فعالیت میکرد و به همین علت در انجمن اسلامی دبیرستان یکی از فعالین آن به شمار میرفت.
وقتی دیپلم گرفت یک سال از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گذشته بود.تا قبل از اینکه به جبهه اعزام شود همراه دیگر رفقایش به دیدار خانواده های شهدا و جانبازان می رفت. عشق و علاقه وافرش به نظام جمهوری اسلامی و دفاع از آن باعث شد که برای اولین مرتبه به سیستان و بلوچستلان اعزام و در جهاد سازندگی مشغول شود.
پس از مدتی برای ثبت نام در تربیت معلم و دریافت دفترچه خدمت سربازی به آغوش گرم خانواده برگشت و پس از انجام امور اداری واستخدامی خود به فکر حضور در بین رزمندگان جبهه های نبرد بود و روح پر خروشش آرام نگرفت. از این رو به پادگان آموزشی معرفی و پس از گذراندن دوره آموزشی به جبهه اعزام و در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و در این عملیات مجروح شد که پس از بهبودی نسبی مجددا به جبهه اعزام و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد.
نیمه دوم ماه مبارک رمضان بود که از طرف بسیج برای اعزام به جبهه اعلام همگانی شد. ایشان هم با خیل بسیجیان به جبهه اعزام و در حالی که میرفت تا با پاکسازی میادین مین راه را برای گردان های عمل کننده رزمندگان برای یورش به دشمن بعثی زبون باز کند در تاریخ 1/5/1362 با ترکش خمپاره دشمن به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید.
*سبک زندگی شهید مصطفی امیدی بیدگلی
خرد جمعی و مشورت: مصطفی همیشه به مشورت توجهی خاص داشت و به همراه دوستان و همکلاسی هایش مطالعه گسترده در زمینه های سیاسی و مذهبی داشت و درک عمیق و درست خود از شاکله انقلاب اسلامی را با دوستان خود در میان می گذاشت تا همه با ژرف نگری بیشتر در راه پیروزی انقلاب اسلامی گام بردارند.
علم و آگاهی: مصطفی معتقدبود باید هر چیزی را با علم و آگاهی و مطالعه، درک کرد و قبول و نفی آن را پذیرفت. به همین منظور همیشه در کنار مطالعه کتاب درسی، کتاب های سیاسی- اجتماعی و مذهبی را می خواند تا به معلوماتش بیفزاید. زمانی که از سربازان جان نثار رهبر انقلاب شد، همیشه این نکته را به دوستان خود یادآور می شد که ما برای معرفی انقلاب اسلامی و امام و دفاع از آرمان های آن باید هوشیار و آگاهانه وارد صحنه شویم تا از مسیر انقلاب خارج نگردیم و جوانان را با خُلق نیک به سوی انقلاب هدایت کنیم.
سوز عشق و خدمت به ولایت: مصطفی عشقش به پاکی خاک مطهر کربلا و دل دردمندش سوگوار جفا برخاندان آل پیامبر(ص) بود. این عشق باعث شد که مصطفی تصمیم بگیرد برای دفاع از حریم اسلام، ارزش های انقلاب اسلامی و حقانیت ولایت فقیه از سوی دانشگاه به همراه دوستان وفادارش راهی مناطق عملیاتی شود و شاید یکی از سخت ترین مشاغل نظامی در جنگ که «تخریب چی» بود، بر عهده گرفت تا با نام خدا و یاد خدا وارد میادین مین شود و مستانه به استقبال خطر می رفت تا مسیر فتوحات رزمندگان را در عملیات بیت المقدس - محرم، والفجر مقدماتی، هموار سازد و سهمی در پیروزی لشکر اسلام داشته باشد. مصطفی بارها و بارها در مناطق عملیاتی مجروح شد، امّا سلامتی اسلام و رهبر کبیر انقلاب اسلامی برایش از هر چیزی مهم تر جلوه می کرد و نمی خواست در راه جهاد اکبر مسامحه کند. مصطفی می دانست روزی ستاره ای از ستارگان معبد عشق خواهد شد و از عرش نظاره گر آنانی خواهد بود که در مسند تعلیم و تربیت می بایست راهنما و هدایت گر نسلی باشد که میراث دار خون هزاران شهید نهضت حسینی تا خمینی کبیرند. (برگرفته از سایت شهید صیادیان تهیه کننده حسین دهقانیان)
وصیت نامه شهید:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
[۱]« یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی »
با نام خدا و با یاد شهیدان ، وصیّتم را شروع می کنم و امیدوارم که بتوانم در این راهی که قدم برداشته ام کمکی به اسلام کرده باشم و از خداوند متعّال می خواهم که مرا در این راه توفیق دهد و به آرزوی نهایی خود که همان شهادت فی سبیل اللّه است برسم تا شاید با دادن خون خود بتوانم خدمتی به انقلاب اسلامی کرده باشم.
تنها سخن من با مردم عزیز و انقلابی ! این است که دست از وحدت اسلامی که تاکنون موجب تمامی پیروزی های ما بوده است برندارند و نگذارند که با اختلاف در میان آن ها خون شهیدان پایمال شود.
من با خود عهد و پیمان بسته ام که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون خود در برابر ظلم و ستم کفّار ایستادگی کنم و نگذارم که بیش از این به اسلام ضربه وارد کنند.
پیام من به دانش آموزان و محصلین عزیز ! این است که هرچه بیش تر به مطالعه بپردازند تا بتوانند در آینده هرچه بیش تر به اسلام و کشور اسلامی خدمت کنند و آگاه باشند که مبادا افراد منحرف و منافق آن ها را گول بزنند و خدای نکرده به انحراف بکشانند که این بزرگ ترین ضربه است که به اسلام وارد می آید.
وصیّتم به خانواده ام ؛ پدر و مادر گرامی ! گرچه که خیلی دلم می خواست که در میان شما باشم و از محبّت ها و دوستی های شما بهره مند شوم لیکن اسلام به من اجازه نمی دهد که در خانه بمانم و کفّار به دین و کشور ما تجاوز کنند و امیدوارم که هم چنان که با رضایت کامل شما به جبهه آمده ام اگر إن شاء اللّه به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خداست رسیدم هیچگونه ناراحتی به خود راه ندهید که موجب خوشحالی دشمن شود و با شادی و خوشحالی خود ضربه ای محکم به دشمنان بزنید.
پدر و مادر عزیزم ! می دانم که شما آرزوهایی برای من داشتید لیکن من هم آرزویی دارم که اگر خدا توفیق دهد از شما می خواهم که مبادا ناراحتی به خود راه دهید و شما باید که مفتخر و سرافراز بایستید.
وصیّت من به خواهران و برادرانم ! این است که از این انتخاب آگاهانه من خوشحال باشند و مبادا که با ناراحتی خود دشمنان را شاد کنند.
تو ای برادر بزرگترم ! شما معلم خوبی برای من بودی و من افتخار می کنم که چنین برادری دارم و امیدوارم که با بردباری و صبر راه شهیدان را ادامه دهی و با تدریس خود نوجوانان را برای خدمت به اسلام آماده کنی.
در پایان از پدر و مادر و خواهران و برادرانم ! می خواهم که مرا حلال کنند و از تمامی دوستان و آشنایان و همه مردم می خواهم که اگر زمانی موجب ناراحتی آن ها شده ام مرا ببخشند و حلال کنند.
در آخر محلّ دفن من در امام زاده هادی و هر کجا که خانواده بگویند همان جا باشد.