اجلاسیه شهدای دانشجو معلم استان اصفهان
شهید دانشجو معلم سعید اربابی
امام خمینی (ره) :ملتی که سالار شهیدان را پیشوا و ایثار و فداکاری را سلاح و شهادت را سبب جاودانگی خود می داند از چه می ترسد و با چه کسی جز خدا معامله می کند؟
شهید دانشجو معلم سعید اربابی
نام : سعید
نام خانوادگى : اربابى
نام پدر : عبدالرسول
تاریختولد :01 /12/1341
تاریخ شهادت :17 /12/62
محل تولد :اصفهان
محل شهادت : جزیره مجنون
کد ایثار: 6201274
عملیات شهادت : خیبر
نام پردیس محل تحصیل : تربیت معلم شهید باهنر
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
وضعیت تاهل : مجرد
یگان اعزام کننده به جبهه: بسیج
آدرس مزار مطهر شهید : گلستان شهدای اصفهان
شماره .شناسنامه :34758
نوع حادثه : حوادث مربوط بهجنگ تحمیلى
شرح حادثه: حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسط دشمن درجبهه
استان: بنیادشهید استان اصفهان
شهر: اداره بنیاد شهید اصفهان
زندگی نامه شهید والا مقام :
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی نامه شهید دانشجو معلم سعید اربابی
فرزند عبدالرسول زاده ی استان اصفهان
این شهید والا مقام فرزند هفتم و فرزند آخر بود ، او بسیار فردی آرامی در خانواده بود ، در کودکی بسیار فرد مهربان و شیرین زبان بود گاهی اوقات دم در خانه می نشست و به همهی پیرمرد ها که رد می شدند سلام میکرد و میگفت سلام حاج آقا
خاطره ایی نقل شده از خواهر گرامی اش : برایش در زمان کودکی عمامه درست میکردیم و یک چادر هم به عنوان عبا برایش میگذاشتیم او برای ما مثلاً روضه میخواند و ما الکی گریه میکردیم
ویژگی های شخصیتی این شهید : اصلا اهل دروغ و غیبت نبود ، امانت دار خوبی بود ، خیلی با خضوع نماز و دعا میخواند ، وقتی از مدرسه بر میگشت به نهضت سواد آموزی میرفت و به افراد بی سواد آموزش میداد و خیلی با صبر و حوصله و علاقه به آنها درس میداد و میگفت باید این دانش آموزان با سواد شوند تا بتوانند به کشور خدمت کنند
بعد از اینکه دوران تحصیل دوازده سال تمام شد ، وارد تربیت معلم شد و در انتهای سال تحصیل به او لیسانس افتخاری دادند
رفتار شهید دانشجو معلم در کلاس : با دانش آموزانش ارتباط خیلی خوبی داشت و با آنها عکس های یادگاری می انداخت ، همیشه به فکر دانش آموزانش بود
این شهید والا مقام دو سال در خمینی شهر تدریس میکرد و یکسال هم سنندج
بعد از تدریس در سنندج تصمیم گرفت به جبهه برود و همانگونه که آرزو داشت در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۱۷ در منطقه شلمچه در خون خودش غلتید و به درجه رفیع شهادت نائل شد
روحش شاد و راهش پر رهرو و مستدام...
وصیت نامه شهید والا مقام :
بسم رب شهدا و صدقین
(قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ.)
ای رسول ما امت را بگو که اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود و اموالی که جمع آوردهاید و مالالتجارهای که از کسادی آن بیمناکید و منازلی را که به آن دل خوش داشتهاید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست میدارید منتظر باشید تا خدا امر خود را جاری سازد (و اسلام را بر کفر غالب و فاتح گرداند و شما دنیاطلبان بدکار از فعل خود پشیمان و زیانکار شوید) و خدا فسّاق و بدکاران را هدایت نخواهد کرد با نام پاسدار حرمت خون شهیدان و با عرض تبریک پیروزیهاى ظفرمند لشکر اسلام و بسا سلام بر امام زمان (عج) و بر نایب بر حقش امام امت و درود بى پایان بر امت حزب الله (سوره توبه ایه 24 )
اکنون که دست بر قلم می برم تا پیامى خون رنگ بنویسم مطلبى جز جبهه و جنگ و شهادت در نظرم نمى باشد این است که فقط احساسات خود رادر این هنگام بیان مى کنم تا به این وسیله چراغى روشن باشم در مسیر ره گم کردگان .
خدایا تو خوب مى دانى که آمدنم به جبهه فرار از زندگى یا فرار از خانواده نمى باشد بلکه این فرصتى بود که به دست آمده تا بتوانم به این نداى حسین زمانمان خمینى کبیر لبیک بگویم و براى حفظ و حرکت اسلام وناموس ملت مسلمان و انتقام خون شهیدان تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خود حسین وار با دشمن مزدور خواهم جنگید .
خدایا تو خود مى دانى هر کارى مى کنم فقط براى رضاى توست و در این حالت است که خوابم را هکچون عباذتى بزرگ قلمداد مى کنم و این است که در دو جمله قبل از خدا خواستم تا مقام و منزلت شهید را پیدا نکردم شهادت را نصیبم نکند چون مى ترسم کشته شوم ودر قیامت در مقابل شهدا و صدیقین رو سیاه باشم ،اما، حال شهادت را عروس خود مى دانم و به صفیر گلوله مگویم عقدمان را بخواند تا در پوششه از خون و بارشى از سرب و در حجله سنگر شهادت را به آغوش بکشم در آن هنگام ندائى خواهد رسید که :
ارجعى الى ربک راضیه مر ضیه فادخلى فى عبادب و ادخلى فى جنتى
و من مى گویم :
مر غ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم پس شما اى حزب الله فى سبیل الله براى پیروزى جند الله در انتظار بقیه الله با آواى کلام الله با هدف لقاءالله به فرمان روح الله به پا خیزید و با سلاح آتشین ایمان کاخ ظالمان و مزدوران را در هم کوبید و لحظه اى غفلت نکنید و بدانید اى امت حزب الله این تنها راه من و شما نیست بلکه راه تمامى کسانى است که در مکتب انسان ساز اسلام تربیت و پرورش یافته اند که همه چیزشان مکتبشان است و بدین خاطر تمامى راحتیها وآسایشهاى دنیوى را رها کرده تا از دینشان دفاع کنند تا جائى که خود و خانواده شان راهم در راه مکتبشان اسلام ندا مى کنند و سید الشهداءنیز در 14قرن پیش به ما آموخت او نه تنها خودش را بلکه خانواده اش را در راه مکتب قرآن فدا کرد تا بدینوسیله اسلام زننده و قر آن محفوظ بماند .
اما پیامم به دوستان و همکارانم :
همچنان که من کار خود را نا تمام گذاشته و به جبهه آمدم شما اگر احساس مى کنید خدمتى که در جبهه مى کنید خدمتش براى اسلام بیشتر است بر شما واجب است که به جبهه بیائید و اسلام عزیز را یارى کنیدو اگر نه باید با جدیت بیشتر به کار خود ادامه دهید و اسلام عزیز را یارى کنید که آنجا هم خود جبهه اى خواهد بود .
پیام من به خانواده :
از خدا بترسید و معاد را فراموش نکنید و دل به چند روز دنیا مبندید تا دچار آتش دوزخ نشوید و بدانید آنها که رفتند کارى حسینى کردند وآنه که مانده اند باید کارى زینبى کنند والا یزیدیند .
در ضمن اگر حق الناس دارم بپردازید و حق الله راخدا بهتر مى داند .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى(عج) خمینى را نگهدار منتظرى نستوه براى نصر اسلام محافظت بفرما
و السلام
سعید اربابى
در بخشی از دست نوشتههای این شهید بزرگوار میخوانیم :
خدایا تو خود خوب میدانی که آمدنم به جبهه فرار از زندگی یا فرار از خانواده نمی باشد، بلکه این فرصتی بود که بدست آمده تا بتوانم به ندای حسین زمانمان خمینی بزرگ لبیک بگویم و برای شرافت و ناموس ملت مسلمان و انتقام خون شهیدان تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون حسین وار با دشمن مزدور خواهم جنگید. در دو حمله ی قبل از خدا خواسته ام تا مقام شهید را پیدا نکرده ام، شهادت را نصیبم نکند؛ چون میترسم کشته شوم و در قیامت در مقابل شهدا و صدیقین رو سیاه باشم. اما حال، شهادت را عروس خود میدانم و به صفیر گلوله میگویم عقدمان را بخواند.
پس شما ای حرب الله در سبیل الله برای پیروزی جندالله و در انتظار بقیة الله با آوای کلام الله با هدف لقاءالله به فرمان روح الله به پاخیزید و با سلاح آتشین ایمان کاخ ظالمان و مزدوران را در هم کوبید.
آنها که رفتند کاری حسینی کردند، آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند
دست نوشته ای از خانواده شهید :
بعد از دیپلم درسش خیلی خوب شده بود و پس از اینکه معلم شد، شغلش را بسیار دوست میداشت و برای همین مراقب دانش آموزانش بود. همچنین او شب ها به نهضت رفته و با علاقه بسیاری به افراد بیسواد درس میداد و میگفت : باید اینان باسواد بشوند تا بتوانند کشور را بسازند.