اجلاسیه شهدای دانشجو معلم استان اصفهان
شهید دانشجو معلم حسین احسن زاده آرانی
امام خمینی (ره) :ملتی که سالار شهیدان را پیشوا و ایثار و فداکاری را سلاح و شهادت را سبب جاودانگی خود می داند از چه می ترسد و با چه کسی جز خدا معامله می کند؟
شهید حسین احسن زاده آرانی
نام: حسین
نام خانوادگی: احسن زاده آرانی
نام پدر: محمود
تاریخ تولد: ۰۱/۰۵/۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۲۴/۰۳/۱۳۶۷
محل تولد: آران و بیدگل
محل شهادت: منطقه شلمچه
کد ایثار : 670077
عملیات شهادت: بیت المقدس ۷
نام مرکز محل تحصیل: دانشگاه عالی علوم کاشان
رشته تحصیلی: کارشناسی رشته ریاضی
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان:
مسئولیت در جبهه: دیدهبان
یگان اعزام کننده: بسیج
نشانی مزار مطهر شهید: گلزار شهدای هلال ابن علی (ع) آران
زندگی نامه دانشجوی شهید حسین احسن زاده
حسین در تاریخ 1/10/ 1341در خانواده ای مذهبی در محله مسلم آباد آران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان کاشانچی شد. سال دوم دبیرستان را می گذراند که تظاهرات مردم علیه نظام شاهنشاهی شروع و او در تظاهرات و درگیری های خیابانی و پخش اعلامیه های حضرت امام نقش فعال داشت. در سال چهارم دبیرستان مقارن با شروع جنگ تحمیلی ضمن گذراندن آموزش نظامی وارد بسیج شد و در سال 63 مسئولیت پایگاه شهید چمران به او واگذار گردید. با اخذ دیپلم در سال 60 داوطلبانه وارد جبهه های نبرد شد و برای اولین بار در جبهه غرب با اشرار به نبرد پرداخت و در یکی از این درگیری ها ازناحیه کتف و ران مجروح شد. وی خدمت سربازی را در ارتش گذراند و به عنوان نماینده دایره عقیدتی سیاسی لشگر 64 در تمامی پایگاهها برگزیده شد. پس از بازگشت از سربازی، از مسئولیت فرماندهی دسته به اتفاق برادرش علی محمد در عملیات خیبر شرکت کرد که در این عملیات برادرش شهید شد. در سال 63 از طریق کنکور سراسری با انتخاب رشته ریاضی وارد دانشگاه شد.
پس از مدتی به عضویت جهاد دانشگاهی درآمد سپس نماینده انجمن اسلامی دانشجویان در دفتر بسیج و عضو شورای سه نفره پشتیبانی جنگ دانشگاه و نهایتاً در بخش طرح ها و تحقیقات جهاد دانشگاهی مشغول به کار شد. پنج ماه از ورودش به دانشگاه نگذشته بود که عازم جبهه ها گردید و به همراه گردان امام محمد باقر (ع) لشگر 14 امام حسین (ع) در عملیات بدر شرکت کرد. در عملیات کربلای 5 با سمت دیده بانی حضور فعال خود را نشان داد و در این عملیات خبر اسارت وی در شهر شایع شد. پس از بازگشت از این عملیات به توصیه خانواده و دوستان ازدواج نمود و این در حالی بود که این ازدواج در برنامه های رزم او هیچ تأثیری نداشت. با شروع عملیات بیت المقدس 7 او نیز وارد معرکه کارزار شد و پس از وارد آوردن ضربات مهلک بر پیکر دشمن زبون بعثی در تاریخ 67/3/24 در سن 28 سالگی حنظله وار شربت شهادت نوشید.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام باد.
*فعالیت های مهم شهید
الف: فعایت های مهم عبادی و معنوی شهید
در مراسمات سوگواری و در مراسمات مساجد (به خصوص ماه مبارک رمضان) شرکت کرده و عضویت فعالی در همه زمینه ها داشتند.
ب) فعالیت های مهم سیاسی و اجتماعی شهید
حسین احسن زاه در حالی که در کلاس دوم دبیرستان بود، تظاهرات مردم علیه حکومت شاهنشاهی شروع شد و او در تظاهرات و درگیری های خیابانی و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) نقش بسیار فعالی را ایفا کرد.
ج) فعالیت های مهم علمی، فرهنگی و هنری شهید
هنگامی که این شهید خدمت نظام را می گذراند، به عنوان نماینده امور عقیدتی و سیاسی در تمامی پایگاه های برگزیده شده.
پس از این که وارد دانشگاه شد به عضویت جهاد دانشگاهی درآمد سپس نماینده انجمن اسلامی دانشجویان در دفتر بسیج و عضو شورای سه نفره پشتیبان جنگ دانشگاه و نهایتاً در بخش طرح های تحقیقات جهاد دانشگاهی مشغول به کار شد.
*خاطره ای از شهید
مدت ها بود درواحد دیده بانی تیپ ادوات لشکر 14 امام حسین(ع) منتظر شب حمله بود تا با گردان خط شکن به عملیات برود و آتش خشم رزمندگان را بر سر بعثیان کافر بریزد.
عصرروز 22/6/1367 باعده ای ازبرادران دیده بانی در مقر پشتیبانی تیپ مشغول گپ و گفت بودند. ذوق هنری بسیاری داشت هم درسخنوری زبانزد جوانان و دانشجویان عصر خود بود و هم صدای دلنشینی داشت. آنروز با صدای زیبای خود سرود شهید نواب صفوی را برای بچه ها می خواند. اورا صدازدند.« حسین آماده باش امشب باید به اتفاق یکی دیگر از برادران دیده بان همراه یکی از گردان های خط شکن به جلو بروی.» انقلاب عجیبی در او ایجاد شد. چهره اش عوض شد. دیگر روی زمین نبود. حدیث حاضر وغایب در او موج می زد... تاسحر صدایش، جهت درخواست آتش و گزارش اوضاع خط به سنگر فرماندهی، به گوش می رسید. مدتی همه فکر می کردند مشغول نماز است ویا باطری بیسیمش تمام شده است. هیچ کس به خود اجازه نمی داد به مخیّله اش خطور کند که برای حسین اتقاقی افتاده است. صبح روز 23/3/1367 بچه هایی که از عملیات بیت المقدس7 برمی گشتند پیکر مطهرحسین احسن زاده را به عقب منتقل کردند. (صفرآهنگ)
*وصیت نامههای دانشجوی شهید حسین احسن زاده:
متن اولین وصیتنامه:
بسمه تعالی
الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله اولئک هم الفائزون [۱]
(آنانکه ایمان آوردند و از وطن خود هجرت گزیدند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کرده اند آنها را نزد خداوند مقام بلندی است و آنان از رستگاران دو عالمند.)
ما مثل حسین (ع) وارد جنگ شدیم و مثل حسین (ع) باید به شهادت برسیم.[۲]
ضمن تحیت و سلام و صلوات بر تمامی انبیاء الهی خصوصا خاتم المرسلین حضرت محمد (ص) و بر ائمه معصومین به ویژه مصلح کل، دادگستر حقیقی ، حضرت مهدی (عج) و با سلام و درود بر تمامی رزمندگان اسلام و برشهدای گرانقدر و با آرزوی طول عمر و سلامتی کامل برای حضرت امام خمینی
اینجانب حسین احسن زاده چون در موقعیت حساس قرار گرفته و لازم است بر هر مسلمان که وصیتنامه ای از خود داشته باشد، لذا جملاتی را بر لوحه کاغذ می نگارم تا بعنوان یادگاری از اینجانب در نزد خانواده ام باقی بماند و نیز گواهی باشد بر اینکه چرا به جبهه آمده و اینکه با کمال میل و رضایت به جبهه آمده ام . پدر و مادرم خواهرانم و برادرانم و همه اشخاصی که این وصیتنامه را گوش میکنید ، نمیدانید که چقدر زیباست در این لحظات آخر زندگی در گوشه ای تنها نشستن و از دنیا و قید و بندهایش و زندگی با زرق و برقهایش دل بریدن و خود را مهیا کردن جهت انتخاب راهی خونین وسر را بر سر پیمان الهی باختن آیا گستاخی آن را دارم که مرگ شرافتمندانه را بپذیرم و زندگی ذلت بار را رها کنم؟ آیا در این لحظات که خدا مرا به سوی خود میخواند، حرکت خواهم کرد یا وسوسه های شیطانی مرا از رسیدن به خوان خدایی بازخواهد داشت؟! پدر و مادرم، شاید شیرین ترین لحظات زندگی حالاست روحم خود را برای پرواز به سوی ملکوت اعلی مهیا می سازد . جسمم برای غلطیدن در خونم آماده و زبانم برای گفتن آخرین کلامها و بیان شهادتین در حرکت است. ولی میدانم که درک این مطلب چندان هم آسان نیست . همه از مرگ میترسند، مگر آنکه مرگ در راه خدا باشد و برای احیاء دین خدا آنچه را در درونم احساس میکنم قادر نیستم که بیان کنم. آنچه را که بعد از شهادتم میبینم، نمیتوانم که بگویم. بهشت جاوید و در کنار حسین (ع) مسکن گزیدن، آیا من به این سعادت خواهم رسیدیانه؟ حال که چنین سرنوشتی نیک در انتظارم است یعنی شهادت در راه خدا بگذار که کفار خونم را بریزند باشد که از گرمی این خونها ، شما امت اسلامی جبهه ها را گرم نگه دارید و زمین جبهه از این خونها طراوت یابد و لاله ای از این خونها بروید، لاله ای خونین که بر سرخیش لاله حسرت خورد و شعار پیروزی خون بر شمشیر و پیروزی حق بر باطل را تحقق بخشد !
قرآن کریم، سوره مبارکه توبه، آیه ۲۰
[۲]صحیفه امام خمینی، جلد ۱۴، صفحه ۵۲۵
پدرو مادرم ، خرسندم از اینکه تاکنون هر وقت که خواستم به جبهه بیایم، مانعم نشده اید و همیشه مرا و برادرم را هنگام جبهه آمدن تشویق و مشایعت کرده اید، متشکرم و البته اجر شما نزد خداوند عظیم است. و این راهم بگویم که من نیز در دعاها و نمازها همیشه بیاد شما بوده ام و اگر خدای توفیق دهد و در قیامت کاری از دستم برایتان برآید ، کوتاهی نخواهم کرد . خانواده گرامیم اگرچه شما دومین فرزندتان را تقدیم اسلام می کنید و تحمل این مصائب برشما خیلی سخت است ، اما بدانید که مقام شما نزد خداوند که این مصیبتها را تحمل میکنید کمتر از مقام شهداءنیست و در قیامت آنجا که همه گریزان از یکدیگر و بی اعتنا به هم باشند . انشاء الله من و برادرم علی محمد شما را در نظر داریم و به اذن خدا شما را شفاعت میکنیم . برادرانم، هر قدم در زندگیتان بر می دارید، خدا را در نظر داشته باشید و به پدر و مادر نیکی کنید و آنان را راضی کنید که رضایت آنها رضایت خداست و در خط اسلام و ولایت فقیه بمانید و با مطالعه کتب مذهبی و سیاسی خود را در مقابل انحرافات شرقی و غربی واکسینه کنید از امروز مستقیم بایستید تا در آینده درخت تنومندی باشید که تندبادهای حوادث شما را نلرزاند و یا ریشه کن نکند.
خواهرانم ، بیدار و هشیار باشید و بکوشید در مسیر حق گام بردارید که شما تربیت کنندگان و پرورش دهندگان جوانهای آینده هستید و بکوشید فرزندان صالح و صادق تحویل جامعه دهید و به شما توصیه خدمت به اسلام و جامعه اسلامی مینمایم . دوستان و دانشجویان گرامی، امروز که بر کرسی کلاس نشسته و به تخته سیاه نگاه میکنی و صدای استاد در گوشت طنین افکن است، لحظه ای تفکر و تامل کن و در ورای این مشاهدات چه میبینی ؟ آیا صدای الله اکبر دانشجویان را در تظاهراتهای زمان شاه خائن نمیشنوی؟ آیا فریاد مظلومیت دانشجویان پیرو خط امام را در هویزه نمیشنوی؟ آیا فریاد مظلومیت دانش آموزانی را که در رامهرمز در زیر آوار ناشی از جنایات موشکی صدام شهید شدند نمیشنوی؟ آیا بر دیوارهای دانشکده تصویر عزیزان را میبینی که روزی در روی همین صندلی که تو نشسته ای ، نشسته بودند ، اما آنجا که اسلام در خطر قرار گرفت، آنجا که تمامیت ارضی میهن اسلامی ما در خطر قرار گرفت همه را رها کردند و جهت حفظ اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران و حفظ کلاس درس من و شما خون خود را دادند؟ نکند که این تصویرها را فقط به عنوان ظاهر شخصیشان نگاه کنیم و بدانیم که مسئولیم!
آیا وصیتنامه های دوستان عزیزمان را خوانده ای؟ آیا وصیت شهید را خوانده ای که میگوید: درد هر تیر و ترکش را تحمل میکنم ولی اندوه خمینی را هرگز ؟ هان، دانشجوی متعهد، تو که قبل از هرکس می توانی مطالب را درک کنی، نکند فرمان امام را کوچک بشماری نکند خمینی را اندوهگین کنی که اگر چنین کردی دو معصیت کرده ای، یکی آنکه امام را تنها گذارده ای و دیگر آنکه وصیت شهیدی را که برای آسایش جان من و تو جان خود را داده نادیده گرفتی بیدار باش که زمزمه های شوم شیطانی فریبت ندهد. آگاه باش که جایگاه مقدسی را که نشسته ای قدر بدانی و نهایت سعی خود را بنمایی که درس را بخوانی تا در آینده بتوانی خدمتگزاری متعهد و متخصص باشی. آنان که رفتند بدان امید رفتند که سنگرهایشان در همه جبهه ها پر میشود و سنگری از آنها خالی نمیماند . سنگرهای علم را با مطالعه زیاد از نفوذ دشمنان جاهل ایمن سازید و بکوشید آنچه را که میخوانید رضای خدا را به همراه داشته باشد تا در قیامت در نزد دوستانتان شرمنده نباشید . از خداوند متعال سعادت و موفقیت همگان را در تمامی شئونات زندگی را خواستارم.
امت حزب الله و همیشه در صحنه آنچه را که شهیدان گفته اند من که در خط ولایت فقیه باشید و متابعت از روحانیت در خط نیز میگویم امام کنید و سنگرهای نماز جمعه را جهت کوری چشم دشمنان اسلام پرکنید. امام را اگر تاکنون نشناخته اید بشناسید و در خط او حرکت کنید . اگرچه امروزه خیلی ها دم از خط امام بودن میزنند ، اما بدانید کوتاهترین فاصله نقطه خط مستقیم است. بنابراین در خط مستقیم خود را به امام برسانید و از انحرافات خود را مبرا سازید. جوانانتان را حفظ کنید و آنان را با برچسبهای گوناگون که بعضی از عناصر به آنها میزنند طرد نکنید.
روحانیت منطقه سعی کنند جوانان را به خود جذب کنند. لااقل نظرات جوانان حزب الله را تجزیه و تحلیل کنند و مرتبا دم از اینکه جوانان ما تند هستند و مخالف روحانیت، نزنند. امروز مسئولیت حفظ کردن جوانان ما در وهله اول به عهده روحانیت است. اجازه ندهند که گروهی از احساسات پاک مردم استفاده کنند و رزمندگان جبهه را با شعار مرگ بر منافق راهی جبهه کنند. همه زندگانی دنیا به این نمی ارزد که یک رزمنده از یک نفر روحانی ناراضی باشد. امروز شاید نتوان ثابت کرد که چه زحماتی و چه رنجهایی را رزمندگان در جبهه میکشند ، اما آنانکه به جبهه آمده اند ،خودشان میدانند!
امت حزب الله، امروز در راس همه مسائل جنگ است. مسائل جزئی را کنار بگذارید و روی به سوی جبهه ها کنید و کار به بعضی حرفهایی که احیانا دردسری ممکن است ایجاد کند نداشته باشید. از اینکه شما را طلحه و زبیر بخوانند و اینکه شما را شهید ندانند (بعضیها) نترسید که اگر راه را تشخیص داده اید و امام را شناخته اید و به ولایت فقیه معتقدید جبهه ها را پرکنید و اجازه ندهید که دشمن بر ما مسلط شود که اگر خدای نکرده دشمن مسلط شد دیگر نه به این طلحه و زبیرها رحم خواهد کرد و نه به حضرت علی ها!!
امروز علم کردن هر کس در مقابل امام خمینی ، به نفع اسلام نیست. علم کردن آنهائی که سکوت در مقابل جباران و ستمکاران صدامی را بر قیام در مقابل آنها ترجیح داده اند موجب تضعیف مقام رهبری است.
در پایان از پدر و مادرم و خواهران و برادرانم طلب حلالیت میکنم و از همه شما میخواهم که مرا ببخشید و همینطور از همه آنهائی که با من بوده اند و از من ناراضی هستند متواضعانه تقاضای بخشش و رضایت دارم . از آن دسته از افرادی که از من گله مندند میخواهم که مرا ببخشند که من نیز همه را بخشیدم و امیدوارم که خداوند ما را از شر شیطان و نفس اماره حفظ کند و امیدوارم که جنگ با پیروزی اسلام بر کفر صدامی هر چه سریع تربه پایان برسد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
شب نوزدهم رمضان المبارک – سنندج ـ ۰۷/۰۳/۱۳۶۵
متن دومین وصیتنامه :
بسمه تعالی
چون در این موقعیت حساس آماده عزیمت به خط مقدم جبهه جهت نبرد با دشمنان اسلام شده ام ذکر نکاتی چند پیرو مطالب وصیتنامه قبلی خود مینویسم.
خدایا، آگاه آگاهی که چه میگذرد بر من؟ چه احوال خوشی به سبب آنکه به زودی با خون خود چهره ام را خضاب و در جوار اولیاء تو حضور پیدا میکنم دارم و از دردهای سوزناک دل داغدار از فراق همرزمانم کاملا آگاهی و ناگفته ها را تو میدانی، توفیق ده تا در ادامه راه این عزیزان که به خاطر پیاده شدن احکام دین تو جان باختند ، ثابت قدم باشیم.
دلم میخواست که قلمی داشتم که قادر بود احساساتم را بر لوح کاغذ ثبت کند و دلم میخواست بیانی داشتم که آنچه را در درونم میگذرد ، آشکار میکردم. ای کاش زبان دهانم ، زبان دلم بود و درد دلم می گفت. آخر چگونه بیان کنم احساسات سوزناک خود در فراق عزیزمان ، برادر و همسنگران و همرزمانم که در سنگرها همراه و همگام بودیم و حال از من سبقت گرفته و در خوان انعام الهی روزی میخورند ، چگونه فراموش کنم خاطره های درخشان حماسه سازان گمنام و مظلومی چون برادر عزیز و گرامیم حاج شیخ جواد قاسمپور!
چگونه از دل بیرون کنم سوز مظلومیتهایی که حاجی داشت؟ چگونه فراموش کنم دردهایی را که حاجی به من میگفت؟ آخر اگر زمان، زمان امام حسین (ع) بود و تاریخ نیرنگ یزیدیان را ندیده بود مظلومیتها یکی از حربه های پیروزی بود و اگر برایمان از مظلومیت مجاهدان راه خدا نگفته بودند و اگر نشنیده بودیم که مرد می در پای چوبه دار شیخ فضل الله نوری کف زدند تا او را اعدام کردند دیگر وقایعی که در شهرمان رخ داده چندان اهمیتی برایمان نداشت لکن چگونه آن خاطره های تلخ و آن حق کشیهای نابجا و آن تهمتهای ناروا را دوباره مصداقش را ببینیم؟ آخر چگونه شد که بار دیگر سرمان کلاه رفت؟ و رزمنده ای را با سابقه سالها حضور در جبهه، روحانی زخم خورده از عداوت غداره بندان جنایتکار بعثی را ، عزیزی که برادر داماد ، پسر عموها، پسردائیهای خود را در راه اسلام داده منافق خواندند و مانه تنها درصدد دفاع از او برنیامدیم بلکه بی هیچ تامل نظاره گر این صحنه های زشت و آن نیرنگهای ماهرانه بودیم! بدا به حال ما که امروز فریب زرق و برقهای چند روزه این دنیای فانی را خورده ایم و مسئولیتی را که بر عهده ماست فراموش کردیم ! خوشا به حال آنانکه در این مسیر سرخ حسینی آنگاه که راه را حق دانستند و مسیر را الهی ، سنگ اندازان مغرض و ناآگاه مانع حرکت آنها نشدند و مسیر را استوار پیمودند تا به هدف که همان کسب رضایت الهی است رسیدند و شهید شدند.
راستی اگر یقین نداشتیم که راهی را که انتخاب کرده ایم حق است ومسیری را که می پیماییم مسیر الی الله که امام حسین(ع) خود و ۲۲ تن ازیارانش را قربانی داد ، چه چیز میتوانست تسکین دردهای آتشین دلمان باشد ، راستی اگر ما مومنین را نهایتی چون قیامت نبود و دادگاهی را که پرونده های همه را روز موعود میگشاید، انتظارش را نمی کشیدیم کافی بود. که از غصه این دردها میمردیم. و اگر این امید نبود که شاید ما هم انشاء الله روزی به دوستان شهیدمان می پیوندیم و اگر دلخوش نداشتیم که در فردای قیامت رسم دوستی را ، رفقایمان بجا خواهند آورد و در تنهایی دستمان را خواهند گرفت، شایسته بود که از غم هجران و دوری دوستان دق میکردیم.
آنکه راه حسین (ع) را برگزید و آنکه شیعه علی است باید که تمام مصائب و دردهای خود را با دردها و مصائب آنها مقایسه کند. آنکه درد دل دارد و دردهای ناگفته، باید بیاد آورد مظلومیتهای حضرت علی (ع) که سر در گلوی چاه دردهای خود را میگفت و باید بیاد آورد که حسین (ع) شاهد شهادت مظلومانه فرزندان باوفای خود بود.
می خواستم همچون همه شهداء شما ، امت را از خطر تفرقه و اختلاف برحذر دارم و تذکرتان دهم که پیرو خط امام و ولایت فقیه بوده و در ادامه جنگ تا پیروزی نهایی ثابت قدم باشید. شما امت مسلمان بیدار باشید و تنها تماشاگر صحنه های شهادت مظلومانه عزیزان نباشید و خود را مهیای برگرفتن سلاح شهداء کنید و فرمان واجب الاطاعه امام را فرمان برید. خود را سهیم در انقلاب .بدانید آنهم در جهت خدمت به آن و در جهت تحقق آرمانهای والای شهدا عزیزمان به مسائل موجود در کشور آگاه بوده و خطرهایی که وحدت شما را تهدید میکند شناخته و با آنها مقابله کنید . مردم عزیز و بزرگوار، قدر این عزیزان رزمنده خود را که بی هیچ چشم داشتی و بی هیچ امیدی به زندگی دنیا در راه خدا به جهاد و مبارزهمی پردازند، بدانید و مواظب باشید که ناآگاهانه خود را دخیل در نقشه های شوم آنهایی که با رنگ و روهای صلاح اندیش و با قیافه های ظاهر الصلاح شمارا در مقابل این جوانان قرار میدهند نکنید و از احساسات پاک شما نسبت به امام و روحانیت و ولایت فقیه سوء استفاده نکنند . در (مسیر) الی الله و ولایت فقیه همگام با روحانیت اصیل و متعهد و پیرو امام استوار بایستید و از خوف اینکه به سبب افشاء کردن برخی چهره هایی که بنام اسلام خواهی و مدافع روحانیت و پیرو خط امام و ولایتی و طلب جنگ ، عکس گفته های خود عمل میکنند شما را برچسبهایی از قبیل منافق و منحرف و ضد روحانیت و ضد ولایت بزنند ، سلب وظیفه نکنید و بدانید که در قبال خون شهداء مسئولید مواظب باشید که افراد هوادار ورشکستگان سیاسی همچون منافقین با آرم مجاهدین خلق و گروهکهای دیگر در صفوف شما نفوذ نکنند و با اسم هواداری از شما ، به شما خیانت کنند و شما را از مسیر مستقیم منحرف کنند. در پایان این بنده حقیر برحسب وظیفه آنچه را لازم بود و بر خودلازم میدانستم گفتم و تذکراتی چند را جهت اطلاع میدهم.
۱ـ پدر و مادر گرامیم ، ضمن تشکر از شما و تقاضای عاجزانه در جهت عفو و بخشش خود که با زحمات و رنجهای زیاد خود و با خون دلهای فراوان سعی در هدایت ما به مسیر صحیح موجب شده اید که مرا در ماندن بر سر دوراهی هدایت و ضلالت به وادی هدایت رهنمون ساختید و در عزیمت به جبهه من و برادرم را تشویق نمودید شما را توصیه به تقوی الہی و صبر در برابر مصائب میکنم.
بخوانید. ۲ـ یک ماه روزه قضایی دارم و نماز قضایی هم مقداری برایم
۳ـ به هیچکس بدهکار نبوده و از قهیچکس طلبکار نیستم . لکن اگر کسی از شما طلب چیزی به سبب من کرد هرچه که گفت به او بدهید
۴ـ اختیارات کامل مراسم دفن و جلسات با پدر بزرگوارم است.
۵ـ راضی نیستم آنهایی که در زمان حیات با ایده و آرمان و هدفم مخالف بوده اند در تشییع جنازه ام شرکت کنند مگر اینکه اولا از روی ناآگاهی مطلبی را گفته و ثانیا توبه کنند . (آنانکه عمدا در ارسال گزارش علیه اینجانب و فرمانده دلاورم حاجی جواد قاسمپور نقش داشته اند و به ناحق و دروغ مطلبی علیه رزمندگان گفته اند از هر ارگانی اعم از انقلابی یا اداری بوده باشند و هر شخص و شخصیتی باشند نباید به هیچ وجه در تشییع جنازه ام و مراسم بزرگداشت شرکت کنند)
۶ـ مطالب وصیتنامه را با آگاهی کامل و با اعتقاد به گفته هایم نوشته ام و هیچکس حق دست کاری ندارد.
۷ـ وصیتنامه را در صورت موافقت پدرم در مراسم تشییع جنازه بخوانید به هر شکل که جنازه تشییع شود مگر آنکه تعداد شهداء زیاد باشد.
وصیتی به همسرم
همسر خوبم، گرچه گفتن مطالبی که ذیل می آید برای تو لزومی ندارد و تو در زندگی مشترکی که با هم آغاز کردیم با آگاهی کامل و با قبول شرایط طرفین اقدام به ازدواج نمودیم لکن تذکراً مطالب ذیل را یادآور می شوم.
۱ـ ضمن صبر و تحمل مصائب که به تو وارد شده چون به خاطر خدا در این راه گام برداشته ام و آگاهانه و با موافقت شما نیز به جبهه اعزام گردیدم لذا تمام مصائب را به حساب خدا بگذار و تحمل شما که «ان الله مع الصابرین» [۳]
والسلام- حسین احسن زاده: 15/2/13
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[۳] قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۵۳
*مناجات شهیدحسین احسن زاده
خدایا، شاهدی که چقدربرمن گران است غم جانسوز شهادت برادرم علی محمد که دراوج معصومیت و مظلومیت جان را برسر پیمان الهی باخت و آن دم که امید داشتم که در آینده ادامه دهنده راه من باشد برمن پیشی گرفت و آن چنان شد که من ادامه دهنده راه او باشم. آنچه را که رسیده و می رسد از جانب توست. مراتوفیق ده به انجام آنچه که رضای تو درآن است.